توئی مخصوص هر حمد وستایش
نه صورت لاله رو صورتگر انجا
در این دنیای ماشینی
مکش اسب و مکن زینش میآور بر در دلبر
دویدی از در کمان ابرو کشیدی هوایش مرغ دل از جان
صد وکیل و وزیر و مدیر
اگر صحرای سوزان است اینجا
علی آب و علی آتش علی کوه و علی دریا
شیخ و شاب و مرد و زن سرمشق زهرا و علی
زنی همتای زهرا من ندانم گلستانی چو او پر گل ندانم
چه گار ادب پژمرده گردید پس آبش حسین آمده گردید
جمله عالم به حال کشتگان آل پیغمبر در این صحرا گریست
کوی زینب کوی شرم و عفت است
گهی با مهر رخ شب را دریدی
جهان از فقر و بی چیزی همی نالد همی گرید
چه شد آن قد چون شمشادت ای یار
هوای وصل شیرین عمر شیرین
ره ابلیس ره رنگ است و نیرنگ
توئی مخصوص هر حمد وستایش
عقل وادب سپرده مقامش به جهل و زور
با این همه مهمی و عجیبی
بسی هم سن و سال نو خط آید
ناپاکان درونی و برونی
با خردی در میان جمع بی خردان
یمن از بس که بمبش هر طرف آید
زن و مرد ، خاص وعام و پیر و برنا
مردی و شرف مرد
مسلمانان اگر یک دم بمیرند
ملایی بزر و زور و جاه بی اعتنا
باور اظهار مهر ودلسوزی روبهان و گرگان
اذان گویند و بازار همچنان باز
صیادان اسارت پیشه
گر نبود رئیس و وزرا
ز عهد نوجوانی نو خطان یاد
آگه نشد ز حال جهان هیچ کی
یاد ایامی که ربط و ارتباطی با عزیزان الهی
چه کردی یا چه شد آن بدر طیار
فرو رفتم در اندیشه بسی سال
خر عصاری بسته دیده اکثر
نماز حرف با خدا پروردگار است
نظری به مهر و مه آسمان